مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد، جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم

ندانسته آلوده شدم، نشناخته وابسته شدم، و نخواسته رانده شدم


چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده

نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من . . .


با کسی‌ نباش که از بی‌ کسی‌ اش می‌‌نالد

با کسی‌ باش که در جمعِ کسان تو را می‌خواهد . . .


سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست / شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست

آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری / که جهنم نگزارد به تنم تاثیری . . .


تو رفته ای که بی من,تنها سفر کنی

من مانده ام که بی تو,شبها سحر کنم

تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی

من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .


خدایا !

آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من . . .


در رویاهایت جایی برایم باز کن ،

جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ،

خسته شدم از بی جایی . . .