آنگاه که لبخند بر لبت می میرد، چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد ،دیروز به چشمان تو گفتم که برو ،امروز دلم بهانه ات می گیرد

گاز دادن نیست مردی عشق آن است که بر گردی

روزی ز لوپ یار ربودم، بوسی گفت هم بی ادبی هم لوسی، گفتم گناهم چیست این که کردم بوسی، گفت لب ول کردی و لوپ می بوسی